آریا، ماه، هور
مهسافرهادیکیا
(دوهفته نامۀ تندیس، شمارۀ 248، 17 اردیبهشت 1392)
«هفت دریای بی زنهار»
انسانهای نقاشیهای ملاحت محب خواه دوزخیانی مسخ شدهاند که همچون ارواح سرگردان درون گسترۀ وسیعی از آبهای کم عمق و پهناور درگذرند. «لیمبو» برگرفته از واژۀ لاتین لیمبوس به معنای لبه، مرز و منطقهای بینابینی است که اولین حلقۀ دوزخ در کمدی الهی دانته به همین نام است. جایگاهی که نه مکان گناهکاران بلکه توقفگاه کسانی است که به دلیل ناباوری به اعتقادی خاص-در مورد دانته مسیحیت- پشت درهای بهشت سرگردان و از ملاقات خداوند عاجزند. کسانی که با آرزو اما بدون امید زندگی می کنند و توقف ابدی در این جایگاه تنها شکنجهشان است. ملاحت محب خواه این وضعیت را در قالب شکل نامتعارف کادر –فرم ذوزنقه- به تصویر میکشد. جعبههای انعکاسی تکنیک دیگری است که محبخواه با آن دست به ایجاد فضایی وهم آلود و سه بعدی میزند: انسان ها گاه تا زانو و گاه تا گردن در این منجلاب فرو رفته اند و به لحاظ سبک گاه به مرزهای واقع گرایی نزدیک میشوند و در برخی دیگر آثار با هاشورهای مشکی مواج، اکسپرسیویسم آشوبناکی را بازتاب می دهند. رنگهای تند و زنده در برخی آثار فاجعه را کم عمق نشان میدهد: این دوزخ نشینان در دوزخ نیز دلخوشی هایی یافتهاند. شاید بهتر بود در به کارگیری سطوح رنگی امساک بیشتری شود. انتخاب موضوع و نحوۀ بازنمایی آن در نخستین نمایشگاه انفرادی هنرمند خبر از انتخاب درست و بدون هیجان هنرمند در به تصویر کشیدن وضعیت زیستهاش دارد. بیان استعاری به جا و سبک شبه اکپرسیو این مجموعه به خصوص در آثار واقع گراتر توفیق مساعدی داشتهاند. نماد لیمبو جایگاه بزرگان یونانی پیشامسیحیت چون هومر، هکتور، سقراط، افلاطون و ارسطوست نه خطاکاران و مجرمان، این بیان استعاری به خوبی بیانگر وضعیت انسان معاصری است که نمیداند فراخی اندیشهاش نه تنها خروج او از اسارت تضمین را نمیکند بلکه سرنوشت دوزخی محتومش به سبب جغرافیای اعتقادی از پیش نوشته شده است.
برجایمانده در اکنون
سورئالیسم متکی بر اعتقاد به واقعیت برتر تداعی هایی است که قبلا واپس زده می شدند؛ متکی بر اعتقاد مطلق به رویا و به نقش بی غرضانه تفکر. «آندره برتون»
عسل فلاح در مجموعۀ «دنیای من» ، رویاهای بیداری را به گالری ماه میآورد. تصاویری خیال انگیز از همنشینی عناصری که هر چند هر کدام به سبک واقعگرا و بازنمایانه خلق شدهاند اما هم نشینی آن ها نه با منطق عینی بلکه بر مبنای اتوماتیسم و خودبخودی شکل گرفته، تبدیل به گونهای فراوقعیت (سورئالیسم) شده و به این ترتیب به صحنههایی از این دست منجر میشود: دختری جوان در بستر در کنار تخم پرندهای آرمیده یا اشیاء در هیئتی بسیار کوچکتر از اندازۀ واقعی مانند وسایل آدمکوتولهها از طنابی آویختهاند. تکنیک این آثار انتخابی صحیح در راستای مضمون است: رویاها اغلب سیاه و سفیدند و فلاح از خودکار مشکی بر روی مقوا استفاده می کند. مسلماً نشانهشناسی آثاری که در حوزۀ سورئالیسم خلق میشوند پیوندهای عمیقی با روانکاوی و به ویژه مفهوم ناخودآگاه دارد. عناصر تکرار شوندهای «دنیای من» عسل فلاح حضور ناگزیر کهنالگوها به مثابه عناصر تشکیل دهندۀ ناخودآگاه جمعی در پهنۀ ضمیر ناخوداگاه فردی است؛ کلاغهایی که همه جا حضوری دربرگیرنده دارند و المانی چون سنگ نشانههایی هستند که یونگ از آن ها با عنوان عناصر مقدس حیوان و سنگ و به عنوان کهنالگوهایی بسیار قدیمی نام میبرد که به اندازۀ نقوش حیوانات بر دیوار غارها تا سرستونهای سنگی و جانوران تلفیقی و سازههایی چون «استونهنج» در تاریخ هنر و در ذهن انسان هنرمند قدمت دارند. این حضور پررنگ حکایت و اسطوره اما در مجموع به فضایی بسیار شخصی ختم می شود که تعین عناصر ناخودآگاه جمعی در ضمیر ناخودآگاه فردی هنرمند است. دخترکی مغموم در هیئت عروس در غالب آثار حاضر است: مسالۀ زنانگی و حضور «عنصر مادینه» در قالب شاهدختی طلسم شده و منتظر: شخصیت اسطورهای «پرسفونه» ملکۀ جهان زیرین را به یاد میآورد که حضورش در روان زنانه منجر به اندوه، وابستگی و خامی است. « دنیای من» به لحاظ تکنیک تصویرسازانه و سبک و مضمون بسیار متفاوت است از آنچه اغلب در آثار هنرمندان جوان شاهدیم: او به زبانی نه چندان معاصر و با نگاهی سوبژکتیویست و درونگرا واقعیترین و عمیقترین بخش های ذهن انسان معاصر را به تصویر می کشد و تنها اگر به ورطۀ تکرار خود نیفتد آثارش پتانسیل ماندگاری و تاریخ مصرفی نبودن را داراست.
بزرگداشت اسلاف اکسپرسیونیست
آثار حسینعلی ذابحی در گالری هور با حس شدید دژاووی تاریخ هنری همراه است که با یک نگاه جمع کثیری از آثار هنری به ذهن متبادر میکنند: شخصیت های بدنام و حاشیهای اجتماع مضمون اغلب این تابلوها هستند که در اغلب موارد به جز چند طبیعت بیجان و منظره، در غالب تک پرتره ظاهر شدهاند. از زنان و مردانی خوشگذران از جنس شخصیتهای «لوترک» گرفته، تا شبه دیوانگانی مانند ماله بابۀ «فرانس هالس» اما در قالب صورتکهایی از جنس آثار «کریشنر» این جا در غالب سبک اکسپرسیونیسم به تصویر کشیده شده اند: با چهره ها و بدنهایی دفرم شده گاه صورتهایی نیمه تخریب شده که حتی نوع پوشش و چهرۀ پرترهها به شدت به سبک اروپای اوایل قرن بیستم است. اما فراتر از این تعبیر نه چندان تازه، بر خلاف کجنماییهای فرمال، این شخصیتها بر خلاف جریان اصلی اکسپرسیونیسم آن قدرها هم رقتبار نیستند؛ بر زمینه های تیره اکسنتهایی از رنگهای زنده و تند خودنمایی میکند: دفرماسیون چهرهها حالت نیشخندآمیز به خود می گیرد و آیرونی مذکور در نهایت با همراه شدن این صورتکهای خامدستانه با قابهای فاخر طلایی تکمیل میشود: این درست همان وضعیت نسبی، دوگانه، چند پهلو و طنزآمیزی است که انسان عصر پست مدرن تجربه میکند هنر او از این جنبه رگههای قوی پست مدرنیسم را در خود آشکار می کند به این ترتیب میتوانیم به بهای لذت بصری و معنایی از چندان نوآور نبودنشان چشم پوشی کنیم و از تماشای آلبوم خاطرات تاریخ هنریش لذت ببریم.