نشست پیرامون هنر هویت و سیاست بازنمایی

اسیتمنت یا بیانیۀ نمایشگاه

در ادامۀ مباحث قبلی این بار قصد دارم یکی از مهم‌ترین بخش‌های یک نمایشگاه هنری و نحوۀ تولید آن را با شما در میان بگذارم. بخش تئوریک و نوشتاری نمایشگاه که در کنار آثار بصری هنرمند مکمل معنای آثار هستند یعنی بیانیه یا همان استیتمنت که البته امروزه با عنوان press release  

 از آن یاد می شود نه استیتمنت. همان طور که قبلاً گفتیم کیوریتور می‌بایست پژوهشگر قابلی باشد که بتواند اندیشه های محوری نمایشگاه را در قالب نوشتار چه به صورت پروپوزال اولیه ای که به گالری‌دار ارائه می‌دهد و چه به صورت بیانیۀ نمایشگاه ارائه کند، اما از آن‌جایی که نوشتن نقد، ریویو و استیتمنت شامل اصول و قواعدی است که احتمال دارد کیوریتور بر آن تسلط کافی نداشته باشد باز تاکید بر کار گروهی و بهره‌گیری از یک منتقد و نویسنده برای انجام هرچه بهتر کار است. در مورد نمایشگاه‌های انفرادی که گاهی دیده می شود هنرمند خود دست به قلم برده و راجع به نمایشگاه می نویسد نیز باز اکیداً توصیه می شود که حداقل از مشاورۀ یک منتقد برای نوشتن استفاده کند و شخصاً دست به قلم نبرد . در ادامۀ مطلب ابتدا به توضیحی اجمالی در مورد قواعد نوشتن یک بیانیۀ خوب اشاره خواهم کرد و در ادامه نمونه‌هایی از بیانیه‌هایی را که در سال گذشته برای نمایشگاه‌های داخلی نوشته شده را نقد خواهم کرد تا عملاً ببینیم که چگونه عدم رعایت اصول به کار لطمه زده است:

به طور خلاصه باید گفت بیانیۀ یک نمایشگاه نوشتاری است که در آن اصلی‌ترین ایده‌های آن نمایشگاه به مخاطب ارائه می‌شود در این نوشتار قرار است خواننده با تصویری کلی از نمایشگاه و نیز توصیف‌هایی در مورد برخی آثار کلیدی، پیوندهای برون متنی اثار با زمینه های احیاناً سیاسی، اجتماعی، مذهبی و یا دلالت‌های هنری آثار و پیوند آن‌ها با سایر آثار هم سبک یا شباهت‌ها و تفاوت‌های آن آشنا شود. پس بیانیه نه تنها یک گزارش صرف نیست و یک متن تحلیلی است، بلکه قرار هم نیست به کلی‌گویی بپردازد، بیانیه متنی است راجع به نمایشگاه، آثار آن، هنرمند، سبک او، احیاناً سایر آثار پیشین او و پیوند‌های این آثار با حیطه هایی گسترده‌تر. قصد ندارم این جا به آموزش استیتمنت نویسی بپردازم که چنین ادعایی حتماً ساده سازی شده و سطحی خواهد بود. شاید  این کار در قالب یک دورۀ کارگاهی  میسر باشد ولی در این مطلب به آسیب شناسی برخی از نوشتارهای تولید شده در سال گذشته خواهم پرداخت و در قالب مثال ‌های ذکر شده، برخی از رایج ترین اشتباهات در مسیر نوشتن بیانیۀ نمایشگاهی را بررسی خواهیم کرد:

کلی‌گویی: یکی از آفت های بزرگ در نوشتن استیتمنت میل به کلی گویی است. در این حالت نویسنده با بیان مفاهیمی انتزاعی و کلی سعی می‌کند بار معنایی سنگین و وزینی را به متن انتقال دهد بدون این‌که پیوندی میان مطلب و نمایشگاه برقرار کرده باشد. در این حالت شما احساس می کنید لای کتابی باز شده مطلبی کپی- پِیست شده و در نهایت بدون این که سعی در تحلیل  ارتباط میان یک نظریه و آثار برقرار شود وصله‌ای ناج.ر بر بدنۀ متن چسبانده شده. به عنوان مثال به بخشی از بیانیۀ نمایشگاه مهاجرت از آثار ماندانا مقدم توجه کنید:

« گرچه هنر به اصطلاح «سیاسی» یا «سیاسی اجتماعی» همواره در نقد پدیده‌های اجتماعی موفق بوده است اما در یافتن راه حل‌های مشخص و یا امید دادن در زمان یأس موفقیت چندانی نداشته است و درست اینجاست که اصول و روش «هنرسیاسی را می‌توان یافت: هنر یافتن امید در نا‌امیدی یافتن نویدی ابدی برای جهانی بهتر که در اعماق رنج و اندوه نهفته است. هنر ماندانا مقدم دقیقاً موفق به این کار می‌شود، تعبیرش از مراسم عزاداری مقاومت است و احساس گناه و سنگینی آن میراثی است که باید به دوش کشید و انزوایی را تحمل کرد که نوید آزادی دارد». همان‌طور که ملاحظه می‌کنید نویسنده به صرف بیان کلیاتی در مورد هنر سیاسی و صدور احکامی در مورد آن اکتفا کرده، بدون این‌ که بتواند به روابط میان این حکم و آثار را با دلیل روشن کند نه این که باز صرفاًحکمی در مورد آثار مقدم صادر کند بدون  ذکرشاهد و دلیل.

شاعرانگی: یادمان باشد که نقد یا استیتمنت، هر چند می بایست خلاقه باشد و از خلاقیت ‌های زبانی بهره ببرد ولی برپایۀ تحلیل و استدلال استوار است نه بازی با زبان. خب البته مسلم است که بیان کلیات یا اغراق‌ها و جملات شاعرانه بسیار ساده تر از استدلال است ولی اساساً نوشته را به جملاتی چندپاره بدل می‌کند که ماهیت منسجمی از آثار به دست نخواهد داد. به متن زیر از نمایشگاه گروهی زمستان سمج نوشتۀ محمدباقر ضیایی توجه کنید:

 « ناگهان زمستان سمج فرا می‌رسد و دل و جان و روح آدمیان، در چنگال پرسه های پریشان خیال گرفتار می‌آید. آینه‌ها، تصویر باژگون ما را به فراسوهای ممکن زندگی می تابانند. نسل جوان زمستان زده در سرمایی که از قعر برزخ زمانه می‌وزد گرفتار می آید. در روزهای نه چندان دور این نسل پرشور که تغییر و دگرگونی را همچون حقیقتی عیان باور کرد و تحول همچون تقدیری محتمل در اندیشه‌ی آنان جوانه زد. ناگاه سپاه زمستان چون طوفانی از ناکجا آبادی شوم، از راه رسید و بساط زندگی را برچید و به تاراج برد...»

تز مبهم: مورد سوم در حقیقت هم پوشانی و نقاط اشتراک زیادی با دو مورد بالا دارد در موارد 1 و 2 نیز تز اصلی در میان بازی با کلمات و تئوری های کلی گم بود. در این مورد بر خلاف دو مورد بالا نویسنده سعی دارد تز نمایشگاه یعنی ایدۀ اصلی و مرکزی آن را مطرح کند ولی در این کار موفق نیست، شاید یکی از دلایل اصلی این حالت روشن نبودن ایدۀ اصلی برای خود کیوریتور باشد یا پرداخت ضعیف آن در قالب نوشتار که در هر صورت نتیجه یک چیز است: تز مبهم است یعنی یا با مطالعۀ استیتمنت دقیقاً متوجه نمی‌شویم که  نمایشگاه از چه سخن می گوید یا این آگاهی در سطحی کلی و مبهم باقی می‌ماند. به عنوان مثال به  متن کامل استیتمنت نمایشگاه مصلوب از مجید عباسی فراهانی توجه کنید:

 «انسان همواره در تلاش برای ایجاد تعادل در زندگی است. همین انسانی که گویی به دوگانگی وجودی خود، آگاه است میل و خواست زندگی از یک سو و شور و شوق رسیدن به او که فراتر از ماست. خواست زندگی که مایۀ اضطراب است و این اضطراب منشاء آن اشتیاق و حرمان توامان، کارزار همواره‌ی روح و جسم. برا زندگی به تن نیازمندیم و آن را دوست می‌داریم، چنان که گویی می خواهیم تا ابد زنده بمانیم، اما در نهایت می دانیم که چنین نیست. پس در تلاشی نامعلوم خواستار آشتی این دو نیروی وجودمان هستیم تا مگر با شادمانی به آرامش دست پیدا کنیم. شاید جز زمان پاسخی برای هیچ چیز نیابیم، اما که این اوردگاه تن و جان همواره با عصیان و مقاومت و سازش همراه بوده و در آخر یکی شدن با ابدیت را در پی خواهد داشت. انگار که پس از لمس و درک درد، می‌توان درد را گرامی داشت و مرگ را خوار. شاید در راه رستگاری همواره رنج صلیب پیش روست. مدتهاست که در پی گردآوری مجموعه‌ای از آثار هنرمندانی هستم که در کار خود جدی هستند و به مقولاتی از این دست می اندیشند. این نمایشگاه با عنوان مصلوب در واقع به رنج انسان می‌پردازد و نگاهی صرفاً مذهبی ندارد. استفاده از نماد صلیب برای برقرای نوعی مصالحه بین مسیحیت و اسلام بوده و لذا برداشت هر هنرمند کاملاً آزاد بوده است».

 به این ترتیب تنها جملۀ مفید متن را باید این جمله دانست « این نمایشگاه در واقع به رنج انسان می‌پردازد» که تا حدی تم نمایشگاه را روشن می‌کند و باقی جملات عملاً  نقشی حاشییه‌ای به عهده دارند.

عدم پیوند میان تز و نظریه طرح شده با آثار: در این حالت نویسنده نتوانسته نزدیکترین نظریه‌ها را با مضمون نمایشگاه پیدا کند، به این ترتیب زمانی که استیتمنت را می خوانیم همه چیز درست به نظر می‌رسد ولی زمانی که با آثار نمایشگاه روبرو می‌شویم پیوند معنادار و مشخصی میان نظریه و آثار نمی بینیم. این ضعف برمی‌گردد به خطای نویسنده در یافتن مبانی فکری و نظری برون متنی مرتبط با متن به عنوان مثال  این که سعی کنیم اثری را که در بستر نظریه‌های هویتی بهتر می توان توضیح داد را از منظر اسطوره تحلیل کنیم در این حالت متن گویی از آثاری دیگر، غیر از آنچه پیش روی ماست سخن می گوید. در این مورد آخر پیدا کردن مثال‌هایی که کم نیستند را به عهدۀ  شما مخاطبان می‌گذارم که نمونه‌ها را پیدا کنید و آن را با ما در میان بگذارید. این بار که به تماشای نمایشگاهی رفتید کمی دقیق‌تر متن را بخوانید.

این مطلب هم‌چنان با موضوع خطاهای رایج در نوشتن بیانیه نمایشگاه ها ادامه دارد...

 

کیوریتور به مثابه مدیر 1

 یادمان باشد کیوریتور پیش از هر چیز یک مدیر است، مدیری که قرار است بر الف تا یای نمایشگاه نظارت داشته باشد و مراقب باشد تا پای هیچ بخشی از کار نلنگد. در حقیقت او مسئول هر گونه نابسامانی محتوایی و محیطی نمایشگاه است. از طراحی ادوات تبلیغاتی، تا محتوای متون، از نور پردازی مناسب بر آثار تا نحوۀ چیدمان، از اتفاقات جانبی و نشست‌هایی که در حاشیۀ نمایشگاه می‌توان شکل داد تا تعیین مهم‌ترین استراتژی‌ها برای معرفی هنرمندان و فروش آثار. تعدادی از موارد را می توان به این ترتیب نام برد:

1.تبلیغات و پوسترها: پوستر و آگهی یک نمایشگاه به مثابه اولین مواجهۀ مخاطب با نمایشگاه است پس جزئی مهم از نمایشگاه به حساب می آید. در این پوستر قرار است ایدۀ محوری نمایشگاه معرفی شود پس طراحی آن را درست مانند آگهی یک مجله که قرار است مخاطب را با عصارۀ هویت آن برند آشنا کند و به خرید محصولی ترغیب کند باید جدی گرفت. فراموش نکنیم که نمایشگاه هم یک محصول هنری- فکری است که قرار است آثارش را بفروشد پس از دست دادن تعدادی از مخاطبین به دلیل عدم تبلیغ درست برای نمایشگاه عاقلانه نیست. از سویی عدم استفادۀ صحیح از زبان بصری و متون مناسب حتی گاهی تا جایی پیش می‌رود که یک ضد تبلیغ برای آثار به حساب می‌آید. بی‌ربط بودن تصاویر با ایدۀ نمایشگاه خطر دیگری هم دارد: این که هنگامی که مخاطب با پوستر نمایشگاه مواجه می شود، اگر با آثار هنرمند آشنا نباشد و یا به دیدن مجموعه ای تازه برود، ذهنیت خاصی از کارها پیدا می کند، حال زمانی که به گالری می رود و با وجهه‌ای متفاوت از هویت که در تبلیغ دیده بود مواجه می شود، دچار پارادوکس خواهد شد. کیوریتور باید حتماً از مشاورۀ یک طراح گرافیک و متخصص تبلیغات و برند ماهر استفاده کند و خط مشی‌های نمایشگاه را برای او روشن کند و اجازه دهد او با توجه به این خط مشی‌ها اطلاعاتی را که کیوریتور در اختیارش می‌گذارد را بصری کند.

  یکی از نقطه ضعف‌هایی که متاسفانه در نمایشگاه‌های امروز با آن مواجهیم اختلاط میان مرزهای نقاشی یا عکاسی با گرافیک دیزاین است. یعنی معمولاً چون هنرمندان نمایشگاه خود در زمینۀ هنرهای عکاسی یا نقاشی دستی بر آتش دارند ترجیح می دهند که برای بخش دیزاین هم خود دست به کار شوند یا حداقل به اعمال سلیقه بپردازند و توجیه این عمل هم « ذوق هنری» است که در این مورد خاص اصلاً کارآمد نیست این افراد فراموش می کنند، که تبلیغات نمایشگاه و اصولاً پروسۀ دیزاین کاری کاملاً حرفه ای است که تخصص‌های لازم خود را می طلبد که مسلماً صرفاً با ذوق آرتیستی و تسلط بر یک نرم افزار فراهم نمی شود. از آن بدتر برخی از گالری هایی هستند که با فرمت ثابت و گاه بی‌ربط خود و توسط گرافیست خود به برخورد فله‌ای و تولید انبوه با کارهای معمولاً منحصر به فرد هنرمندان می پردازند- گالری‌هایی مثل هما با این که فرمت ثابتی دارند ولی به دلیل سادگی طرح و بی خطر بودن آن کمتر آسیب زننده‌اند تا مثلاً گالری محسن  آن فرم‌های توری گونه را  بر سطح کاتالوگ همگان مانند تور ماهیگیری گستراند.

پس کیوریتور به عنوان مدیر و ناظر بر کلیت نمایشگاه موظف است از مشورت و همکاری با متخصصین مختلفی بهره‌مند شود که گرافیک و تبلیغات یکی از این تخصص‌هاست. نمونه های ناموفق طراحی پوستر و بروشور امروزه بسیار به چشم می ‌خورد که دو نمونه از این موارد را ضمیمه به این مطلب ملاحظه می‌کنید: اولی پوستر نمایشگاه فیگوراتیو که نه تنها هیچ ارتباط معناداری با محتوای نمایشگاه ندارد و سرنخی به دست نمی دهد، بلکه بالعکس با بهره گیری از عنصری هندسی ذهن را معطوف به گرایشی کاملاً متفاوت می کند و دیگری پوستر سرمای سمج از گالری محسن که هرچند تلاش شده که سرمای زمستان و فضای بدبین نمایشگاه با استفاده از رنگ آبی نه چندان سرد و دلسرد، بازنمایی شود، ولی نقوش تکرار شوندۀ بک گراند که برای همۀ نمایشگاه‌ها تکرار می شود اصلاً کمکی به تاکید بر مضمون نمی کند.

برای درک بهتر مقولۀ دیزاین و تفاوت آن با طراحی صرف می‌توانید به شمارۀ 19 حرفه هنرمند با عنوان گزافیک دیزاین مراجعه کنید.