دربدر تر از باد زیستم در سرزمینی که گیاهی در آن نمی روید

ای تیزخرامان لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود

ماندانا مقدم با آثاری در قالب ویدئو، عکس و چیدمان به گالری آران آمد. عنوان نمایشگاه نماینده مضمون آن بود یعنی « مهاجرت». در این مجموعه آثار هنرمند تلاش می کند تا روایتگر وضعیت معلق، سرگردان و بی ثبات مهاجرین باشد. وضعیت بی قرار انسانی که از بدو تولد بار  سنگین و تاریخی  مفهوم وطن را با تمام ارزش ها و قداست ها و دلبستگی و دلزدگی های  متصل به آن به دوش می کشد، حتی پس از جلای وطن نیز چندان امیدوار کننده نیست. هویت ملی تنها یکی دیگر از هویت هایی است که بشر با تعریف حد و مرزهای جغرافیایی برای تبیین موقعیت خویش می سازد، سیاله ای است که باور به جمود آن بسیاری را در دوری از زادگاه درگیر غربت کرده و حقیقی نپنداشتنش  بسیاری دیگر را درون خانه به بیگانگی می کشاند.   

بدنه اصلی نمایشگاه شامل دو مجموعه عکس یکی با عنوان «مهاجرت» و دیگری «خواهران» است. در مجموعه مهاجرت با کادرهایی عمدتاً افقی از منظره ای از دریا مواجهیم که چمدان های رنگارنک و ارزان قیمت مسافرینی را به تصویر می کشد که بی شباهت به صحنه هایی نیست که در فرودگاه ها به چشم می خورد، ساک ها و چمدان ها در میان آب ها شناورند و بلاتکلیف گویی مانند صاحبانشان. صدای امواج دریا در محیط پخش می شود و ترس از موقعیت ناشناخته ای را در فراسوی این آب ها شکل می دهد.  هنرمند تلاش کرده تا حرکت این چمدان ها را از ساحل تا تعلیق و سرگردانی میان آب و در نهایت قرارگیری موقتشان در ساحلی دیگر را در قالب تصاویر متعدد به نمایش بگذارد. مقدم می کوشد تا با نماد پردازی موقعیت سرگردان  و نااستوار انسان امروز در انتخاب زیستگاهش را به تصویر بکشد. در تداوم دغدغه های اجتماعی  او که در مجموعه های پیشینش همچون چاه، بهشت سارا و چهل گیس به مضامین ارتباط میان فرهنگ ها، نقد فرهنگ و نقد جنسیتی معطوف می شد، این بار با نگاهی فلسفی تر و عمیق تر موقعیت انسان هایی را به تصویر می کشد که در هیچ کجا نمی آسایند. بخش دیگر مرتبط با این عکس ها ویدیویی است که از حرکت همین چمدان ها بر دل امواج درون اتاقی در حال پخش است، با تماشای این ویدئو که به همراه صدای امواج پخش می شود حس و حال اضطراب آور و وضعیت متزلزل این مسافرین بیشتر و بیشتر احساس می شود، این دو مجموعه را می بایست بخش های موفق نمایشگاه به شمار آورد .   

 اما درمجموعه دیگر با عنوان « خواهران» از مجموعه اتاق ها مقدم در فضایی نمایشی و ساختگی، موقعیت منزوی و پرحسرت دو خواهر را در فضای داخلی اتاق و خانه ای دور از وطن به تصویر می کشد. وضعیت تئاتری و تصنعی قرارگیری پیکره ها و چهره های آن ها حتی سلف پرتره های شرمن را به یاد می آورد.  خواهران به طرز اغراق شده ای مغموم و ناامیدند، چهره هایشان گویی مسخ شده . یا روی تختی در اتاقی خالی در آغوش یکدیگر به نقطه ای دوردست خیره شده اند و یا از پنجره به بیرون. چمدان های حاضر در صحنه نشانگر عدم سکونت دائم و قرارگیری آن ها در این موقعیت تازه است.  امواج گرداب گونه ای با استفاده از فتوشاپ در موقعیت های مختلف پاها و پیکره های آنان را در برگرفته، نمادپردازی سطحی و به لحاظ تکنیکی ضعیف هنرمند دربه نمایش درآوردن این گرداب چیزی جز نوعی پرگویی و بیش تاکید بر گرفتاری در غربت به نظر نمی رسد . وضعیت پریشان خواهران ما  را به این نتیجه نمی رساند که دوری از وطن آن ها را به این روز انداخته، می توانی حدس بزنی زمانی نیز در سرزمینشان بیگانه شده اند و شاید به تبعیدی خودخواسته اما از سر استیصال دست زده اند.

در بدو ورود اما سروهای معلق با ریشه هایی خشکیده و آویزان از سقف بخش اینستالیشن نمایشگاه را شکل می دهد که به نظر می رسد این اثر ارتباطی با بدنه دیجیتال نمایشگاه به لحاظ رسانه ای برقرار نمی کند و هنرمند سعی داشته باز با تصنعی پرگویانه نمادی دیگر از تعلیق را در برابر دیدگانمان قرار دهد. گویی قرار است در پایان و پس از تماشای همه این آثار به مخاطب پندی اخلاقی در مورد معایب مهاجرت و سراب بودن آن سوی آب ها  و بی ریشگی ایرانیان در خاک غربت داده شود. در حالی که در مجموعه چمدان ها احساس سرگردانی به خوبی از طریق تصاویر به مخاطب قابل انتقال است در بخش خواهران و سروها هنرمند گویی می خواهد پندی اخلاقی دهد و یا نکته ای را که در چمدان ها به خوبی نشان داده بود این جا با صدایی بلند و به حالتی رو، سطحی و دم دستی چندباره و به صورت  موعظه وار تکرار کند.  این در حالی است که در کاتالوگ نمایشگاه نیز به جای بیان اندیشه هنرمند تعاریفی کلی در مورد هنر  نوشته شده که به نظر می رسد سعی دارد برچسب سیاسی بودن را به کار الصاق کند و مخاطب را از فکر کردن بازداشته و تکلیف او را با نمایشگاه یکسره کند.

مقدم می توانست در این نمایشگاه موفق تر ظاهر شود شاید اگر با اعتماد بیشتری به هوش و شعور مخاطب ظرافت های بیان نمادینش را با تکرار و زیاده گویی به خطر نمی انداخت. یکی از چالش های اخیر هنرمندان معاصر ایرانی سطحی سازی عجیبی است که هنرمند در ارایه کانسپت مورد نظر به کار می گیرد انگار عدم تسلط هنرمندان در بیان بصری مفاهیم مورد نظرشان آن ها را به طرز کودکانه و خامدستانه ای  به وادی ترجمان بصری صرف کشانده است  که در نقطه مقابل آن جبران بی مغزی و بی محتوایی اثر با بهره گیری از فرم های پیچیده قرار دارد. به نظر می رسد امروزه هنرمندان بیشتر لازم است درک و شعور مخاطبان خود را جدی بگیرند.  

                                 مهسا فرهادی کیا-تیرماه ۹۱