اسناد یک تراژدی- رامین اعتمادی بزرگ
شادی بر یک تراژدی
ویدئو – پرفرمنس رامین اعتمادی بزرگ با عنوان اسناد یک تراژدی از دوم تا هفتم دی ماه 1390 در گالری محسن برگزار شد.
هنرمند در ادامۀ روند دو اجرای قبلی خود این بار نحوۀ مواجهۀ ما با رویدادی شوکه کننده را مستند می کند: مواجهه با قتل یک دیکتاتور ( قذافی) . او از دو منظر نقد فرهنگ و نقد رسانه به این واقعه نزدیک می شود. نقد فرهنگ مردمی که برای دمکراسی انقلاب کرده و کشته شدند و اکنون با نقض ابتدایی ترین اصول دمکراتیک و انسانی به طرزی بدوی و وحشیانه دست به قتل می زنند و دیگرانی که شادمان با این گوشت قربانی عکس یادگاری می گیرند.
پردۀ اول
وارد گالری می شوم ، با فضای غریبی مواجه می شوم ، طی مراسمی ماسک هایی بر صورت و مهرهایی از عکس دیکتاتور بر دست هایمان جا می گیرد آماده مان می کنند تا به دیدار مرگ برویم . وارد اتاق می شویم فضا با نورهایی سرد و هنرمند که در هیئت جنازه ای آرام و موقر در تابوتی شیشه ای آرمیده و عکاسانی که به مستند سازی واکنش مخاطب مشغولند سنگینی فضا و مواجهه با چیزی دور از انتظار، قدرت انجام هر واکنشی را از من سلب می کند فکر می کنم. فضا به بوی تعفن و عناصر مشمئز کنندۀ بیشتری احتیاج دارد تا مرگی ناخوشایند و فضایی شوک آور خلق کند. از اتاق بیرون می آیم ولی ماجرا هنوز ناتمام است.
پردۀ دوم
با کنار زدن پرده ای ضخیم وارد فضای دیگری می شویم ویدیویی با عنوان تصاویر یک مرگ در حال پخش شدن است . تصاویری از کشته شدن قذافی و نمایش مردمی که با جنازه او در مسجد عکس یادگاری می گیرند در کنار آن تصاویری از نقاشی های هنرمندان از تصلیب مسیح و موسیقی کلیسایی وضعیتی آیرونیک به وجود آورده است. تقدس پیامبر گونه ای که دیکتاتور در زمان حیات برای خود ساخته بود در کنار مرگ حقارت بارش و مردمی که با مرگ او به عنوان مسبب بدبختیشان خشنودند و فراموش کرده اند که از آن هاست که بر آن هاست ، که بی فرهنگی بزرگترین عامل نکبت هایی از این دست است. متأسفانه من هم با این مردم احساس سمپاتی می کنم دلم می خواهد به اتاق جسد برگردم تلنگری بر او وارد کنم و هم اجرا را به دیالوگی میان مخاطب و هنرمند تبدیل کنم و هم در قالبی ناچار نمادین نسبت به هر آن چه از جنس ظلم و خودکامگی ابراز نفرت کنم.
حاشیه ای بر پردۀ دوم
هنرمند در توضیحات نمایشگاه علاوه بر نقد فرهنگ بحث « وظیقۀ رسانه ها»، «محدودیت نمایش تصاویر» و « اشتراک و انتشار اخبار» را مطرح می کند. آگاهی ما از «حقایق» دنیای خارج در حقیقت توسط رسانه ها و تصاویر شکل می گیرد. در اجرای قبلی هنرمند دستکاری واقعیت به طرز موفقیت آمیزی به اجرا در آمد.. این مساله در مورد مرگ قذافی ابهاماتی را در مورد صحت یا ساختگی بودن تصاویر مربوط به مرگ او به وجود آورده بود. به نظر می رسد سردرگمی میان تشخیص «واقعیت» از تصاویر و اخبار« برساختۀ »رسانه ای در عصر پست مدرن محلی از اعراب ندارد به گفتۀ بودریار در این دوره حتی نشانه های واقعیت بر واقیت تقدم دارند و آن را تعریف می کنند. اگر تصاویر در دنیای پیشا مدرن، بازنمایانگر یک به یک و عینی « واقعیت» بود و در دوران مدرن با تکثیر این تصاویر از طریق صنعت، ادراک به اصطلاح حقایق زیرین این تصاویر و نشانه ها دشوار اما ممکن بود، در دنیای پست مدرن وانموده ، تصویر یا نشانه ها نه تنها نسخه های دست چندم و تحریف شده ای از « حقیقت» نیستند، بلکه واقعیتی در ورای آن ها متصور نیستیم « وانموده بر« حقیقت» تقدم دارد و آن را تعریف می کند».
پردۀ سوم
اعتمادی در بخشی از کاتالوگ نمایشگاه می نویسد: «براستی کسی که داوطلبانه به تماشای دیدن مرگ یک انسان می رود چگونه انسانیست؟» ظاهراً بازدیدم از نمایشگاه به پایان رسیده به تراس گالری محسن می رویم ، گپی دوستانه و افکاری که دود می شوند. کاری ناتمام دارم به سرعت از پله ها پایین می روم راستش تماشای این نوع از مرگ را دوست دارم ، تکه پارچه ای قرمز آنجاست برمی دارم این بار ماسک برای شناخته نشدنم است وارد اتاق می شوم پارچه را روی تابوت می گذارم با خاکستر ته سیگار روی آن می نویسم : مرده باد.. خاکستر تمام می شود ، نوشتۀ من ناتمام می ماند.
مهسا فرهادی کیا