تناسب میان اثر و چارچوب نظری استیتمنت و نقد
از این که آپلود ادامۀ مطلب مربوط به بحث کیوریتورشیپ، اصول، چالشها و قواعد آن اندکی به تعویق افتاد از مخاطبان این وبلاگ پوزش می خواهم، مشغلۀ کاری در این مقطع به شدت سنگین شده بود و پیشبرد همزمان این کار کمی دشوار. اما توجه شما رو به ادامۀ مطلب در مورد خطاهای رایج در تالیف استیتمنت نمایشگاه جلب میکنم:
عدم پیوند میان تز یا نظریۀ طرح شده در استیتمنت با مضامین کلیدی آثار نمایشگاه، آخرین موردی بود که به آن اشاره کردم. اما اگر بخواهیم دقیقتر این وضعیت را تشریح کنیم، باید نسبت میان تزِ استیتمنت و آثار نمایشگاه را در چنین وضعیتی، نسبت میان پیکری لاغر و قبایی گشاد دانست یا برعکس پیکری فربه و جامهای تنگ و چسبان که در هر دو حالت آزاردهنده و ناخوشایند به نظر خواهد آمد. بله اینجا بحث بر سر تجانس و قرابت است نه ارزشگذاری خوب یا بد، یک اثر خوب میتواند با استیتمنت و متن خوبی همراه شود که ربط معناداری با آن اثر ندارد، درست مانند همان لباسی که به خودی خود شکیل و زیباست اما نه برای اندام مورد نظر. یکی از آفتهایی که نویسنده ممکن است به آن دچار شود و در تشخیص نظریه هایی که به آثار نسبت میدهد دقیق عمل نکند، عدم دقت در خوانش اثر و تحلیل آن اثر در چارچوب نظری بعید و نامرتبط با اثر است. این خطایی نیست که مختص امروز ما باشد، نحله های فکری مطرحی در تاریخ هنر و اندیشه دچار این خطا شدهاند. به عنوان مثال آراء سنت گرایانی جون تیتوس بورکهارت و نصر را در مورد نگارگری ایرانی به یاد بیاورید. امروزه برای ما که عمری در دانشگاههای هنر ایران، نگارگری ایرانی را با برچسبی از عالم مثال و متافیزیک عجین کرده و به ما تحویل دادهاند و رابطۀ بین دو پدیدۀ مذکور را همچون رابطۀ میان آتش و دود امری بدیهی و علت و معلولی تئوریزه کرده اند، تصور تحلیل این نگارهها از زوایای دید دیگر ممکن است اندکی دشوار به نظر برسد. هرچند بررسیهای تاریخی مانند این که مثلاً مردم در دوران صفوی چه نوع کلاهی می گذاشتند به کرات انجام شده ولی تحلیل این آثار و حتی سبک تصویری آنها به لحاظ جامعه شناسی، مردم شناسی و روانشناختی به شدت مغفول مانده است. این نظر شخصی من است به نظر من تخت بودن و دوبعدی بودن این نگارهها نه تصویر عالم مثال است و نه ضعف طراح ( چون در همین زمان آثار دیگری در حوزههای مختلف هنری مانند خط و معماری داریم که ضعف دست هنرمند ایرانی در طراحی را به شدت زیر سوال میبرد)، بلکه در عوض میبایست ریشههای این سنت تصویری را در این ویژگیهای مردم شناختی که عوامل جغرافیایی گاه نقش بسیار مهمی در شکلگیری آن دارند جستجو کرد و از طریق آن این هنر را تزبندی کرد نه از طریق نظریۀ عالم مثل و امثالهم، عللی مانند : میل به عدم واقعگرایی، گرایش خیالپردازانه و غیر رئالیستی شرقی در مقابل نگاه انسان محور غرب که کاملاً در حوزههای جامعهشناسی و مردم شناسی میگنجند.
این مثال تاریخ هنری را برای این زدم که نسبت میان چارچوب نظری نگاه به یک اثر هنری و پتانسیلهای خود اثر اندکی روشنتر شود. این مساله نه تنها برای نوشتن استیتمنت نمایشگاه، بلکه برای نقد نویسی و نظریهپردازی درمورد آثار هنری نیز به شدت لازم است. به عنوان مثال توجه شما را به بخشی از استیتمنت نمایشگاه امیر دست مردی با نام فانتزی جلب میکنم:
«... زن بازنمایی تام و تمام سوژۀ انسانیِ پست مدرن است. سوژهای برون- زیست که هستی اش در جایی بیرون از خود، یعنی در دیگری شکل میگیرد. چنین سوژهای همواره در معرض یک پرسش آسیب زا است « دیگری از من چه میخواهد؟». این پرسش، در حقیقت پرسش از « میلِ دیگری» است که روشنگر ماهیت جعلی و اقتباسی « میل سوژه» است...این همان چیزی است که زنان به تصویر کشیده شده در این مجموعه را پیچیده کرده است... آنها اجرای اغواگرانۀ این گزارهاند:« من همانم که میخواهی».
فعلاً هدف ما نقد ضعف یا قوت آثار نیست. استیتمنت این نمایشگاه اتفاقاً به خودی خود آنقدرها هم بد نیست، هرچند در توصیف چندان موفق نیست و احکامی که صادر می کند ما به ازایی بصری و مرجع دلالت دقیقی برایشان ذکر نمی شود، یعنی تز گفته میشود ولی از طریق عناصر شاهد آوردن از عناصر موجود در خود اثر، نشان داده نمیشود. مثل این که به عنوان مثال بگوییم آثار فلان هنرمند فضایی تهدید کننده دارد اما ننویسیم این احساس تهدیدگری از کجا آمده؟ به جای این که از عناصر موجود در خود اثر شاهد بیاوریم که اثر به دلیل غلبۀ رنگهای مشکی، زدر و قرمز و فرم های مورب این احساس تهدید را به بیننده انتقال میدهد. متن برای عموم مخاطبان کمی دشوار است، و به نظر میرسد نویسنده سعی در استعلا و بالا بردن آثار از طریق نظریهای دارد. در نگاه اول چون بحث از زن از نگاه دیگری و بیرون آمدن او از خویشتن و نگاه به خود به عنوان شیء از دید نگاه خیرۀ مردانه دارد و آثار هنرمند هم زنانی را در حال ژست گرفتن به ما نشان میدهد این ارتباط برقرار شده ولی واقعیت این است که این زنها هنوز سنتیتر از آن هستند که با این کلمات بتوان وصف دقیقی از آنها ارائه داد. این توضیحات زمانی روشنگرتر خواهد بود که درنظر بگیریم اگر همین بیانیه را ضمیمۀ آثار هنرمند مثل هماارکانی میکردیم چقدر با آثار او متناسبتر بود و برای آنها توضیح دهنده تر.
ادامه دارد...