متن زیر بررسی کوتاهی است بر آثار فریدون آو و گفتگوی با او که به بهانۀ نشستی که ماه گذشته در موسسه چارسو با او داشتیم برای وبسایت علیرضا صحاف زاده نوشتم: 

روند بررسی آثار فریدون آو بدون توجه به شخصیت منحصربه‌فرد هنرمند، نیمه‌تمام خواهد ماند. صداقت، صراحت و سلامت او نه تنها از او به عنوان یک هنرمند شخصیتی منحصر به فرد و دوست داشتنی ساخته، بلکه نتایج درخشانی را در آثارش به بار آورده است. آو هنرمندی است که بدون تعارف به تجربه‌ی رسانه‌‌های هنری گوناگون پرداخته است. در آثار او عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، خط، و حتا ویدیو گرد هم می‌آیند تا به بهترین شیوه  در خدمت روند انتقال ایده قرار گیرند. این طرز تفکر را بیشتر می‌توان محصول نگاه معاصر هنرمند دانست، نگاهی که پرسش بینامتنیت و محوشدن مرزهای میان رسانه‌ها را در دوران پسامدرن فهمیده و در آثارش به خوبی از آن بهره می‌گیرد. از آن‌جا که  آو از «اضطراب تاثیر» (وسواسی که به گفته‌ی هرُلد بلوم اغلب هنرمندان درگیر آنند) رنج نمی‌برد، این که مبادا آثارش متاثر از هنرمند دیگری قلمداد شود نیز برایش چالشی نیست و به‌راحتی تاثیرپذیری خود را از آثار هنرمند مشهور و دوست و هم آتلیه‌ای‌اش سای تومبلی مطرح می‌کند.   

این تجربه‌گرایی و بازیگوشی تنها به کار با رسانه‌های مختلف محدود نمی‌شود، بلکه تنوع چشمگیر موضوعات آثار او نیز برخاسته از همین وضعیت ناخودآگاهی، خودبه‌خودی، آزاده، و کودکانه است. او مخالف سرسخت فرمول و تصنع است، به همین دلیل هر اثری که خلق می‌کند، نشانی از حال و نیاز آن مقطع و دغدغه‌ای واقعی و برای خود و نه دیگری دارد. از آثار انتزاعی، تا انجیرها و گل‌های پیش پاافتاده که صرفا نقاشی می‌شدند چون جلوی چشم بودند و چون «حرف دیگری برای گفتن نبود»، تا اسطوره‌های کهن مانند گاو که برگرفته از نسبت او با یک مذهب اقلیت و دغدغه‌ی یافتن هویت‌اش در واکاوی اسطوره‌های کهن شاهنامه است و نیز طبیعت، دیوها، و گل‌ها، تا اسطوره‌های امروزی که وضعیت همان اساطیر کهن در دنیای امروز را به تصویر می‌کشند.

یکی از مشهورترین این آثار مجموعه‌ی «رستم و سهراب» است که شامل «رستم در اواخر تابستان»(۲۰۱۰) و «رستم در چلۀ زمستان» (۲۰۱۱) است. در مجموعه‌ی نخست تلفیقی از تصویرهای یک قهرمان کشتی‌گیر یعنی اسطوره‌ای معاصر را به عنوان نمادی «مردانه» در کنار گل‌ها و میوه‌ها به مثابه نمادهای «زنانگی» می‌بینیم، بهره‌مندی هنرمند از زیبا‌شناسی پاپ در قالب پرداختن به شمایلی قهرمانی و نیز تکنیک کلاژ را می‌توان در تجربه‌ی زیسته‌ی او ردیابی کرد. اغراق در تزیین و تصنع و سرخوشی و نیز زیبا‌شناسی زنانه‌ی گل‌ها، به‌تعبیر علیرضا صحاف‌زاده، بیانی «کمپ» را به این مجموعه بخشیده است – مفهومی که سوزان سانتگ در پاگرفتن آن در اندیشه و هنر پسامدرن موثر بود. با این همه، باید اذعان کرد که کارها به هیچ وجه دکوراتیو نیستند و هدف هنرمند به تعبیر خود او نه تزیین بلکه حسی از «رشد شخصی» است.

در مجموعه‌ی «رستم در چله‌ی زمستان» اما نگاه هنرمند تلخ و تراژیک به نظر می‌رسد. این اسطوره دیگر قهرمانی در مرکز تصویر با گل‌های بی‌شمار در اطرافش نیست. رستم این بار مغموم و سرخورده با شانه‌هایی افتاده، در ترکیب‌بندی خلوت تصویر، تنها به نظر می‌آید، در حالی که لاشخورانی که نماد خدایان مصری‌اند، در بالای سرش در کمین‌اند تا با خوردن مردار تولد دوباره‌ی او را موجب شده و بهار آغاز شود.

افزون بر این، فریدون آو تنها مشغول به نقاشی کردن نبوده است. او که همواره به شکل‌های مختلف از «گالری» غیر رسمی‌اش در «پلاک۱۳ خیابان ونک»، تا ساختن فضایی در خانه‌اش برای بررسی کار هنرمندان جوان، حامی آنان بوده است، در پاسخ به این پرسش که نظرش در مورد گرایش جریان کیچ و غلبه‌ی جریان‌های شبه‌پاپ در هنر نسل جوان ایران چیست می‌گوید: «این جریان باید آن‌قدر پیش برود تا به پایان برسد، این آثار از زندگی این جوان‌ها به وجود نمی‌آید، بلکه از کارهایی که دیده‌اند می‌آید. هنرمند باید کاری انجام دهد که از عمق وجودش بربیاید و برایش سوال باشد، چنین کاری دست اول است. هنرمند باید از خود سوال کند: آیا من احتیاجی به انجام این کار دارم؟ و آیا این کار زندگی مرا کامل می‌کند؟ اگر نه انجامش ندهد. ماجراهایی مانند کریستیز و موفقیت جوانان در بازار هنر می‌تواند باعث خراب شدن هنرمند بشود، چون تشویق می‌شود به تکرارکردن خودش».

مهسافرهادی کیا