گالری گردی 252
راهابریشم، هوم، خانۀ هنرمندان
(دوهفته نامۀ تندیس، شمارۀ 252، 11 تیر 1392)
مهسافرهادیکیا
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
تعطیلات عنوان نمایشگاه عکس بهنام صدیقی است که در گالری راه ابریشم به نمایش درآمده است؛ مجموعهای مستند از جوانانی که برای گذران تعطیلات با یکدیگر به طبیعت سفر میکنند اما چهرههای افسرده، نگاههای خیره و تنهاییشان در میان جمع در تناقض آشکاری با ماهیت فعل سفر به عنوان گریزگاهی بیدغدغه و مفرّح قرار دارد.
چهرههای پژمردۀ مجموعۀ حاضر صدیقی در هیچ حالتی تن به دیالوگ نمیدهند آنها مشغول افعال معمول درچنین موقعیتهایی هستند: روشن کردن آتش با هیزم، بازیهای گروهی، تن به آب دریا سپردن با مانتو و روسری و استراحت زیر آفتاب و بر روی چمن، اما آنها چه در حال انجام فعالیتهای گروهی و چه فردی به شدت منزوی و تنهایند: صدیقی این جدا افتادگی را به خوبی با عمق میدان کم و جداسازی سوژه از زمینه و نیز با انفصال سوژهها یا از طریق بیتفاوتی چهرههایی که بیگانهوار در کنار یکدیگر نشستهاند به تصویر میکشد. این جوانها نمونۀ آشنای چهرههایی هستند که هر روز در اجتماع میبینیم آنها دچار بیگانگی اجتماعیند سندرومی که از سویی واجد ابعاد جامعه شناسانه است و از سوی دیگر شامل سویۀ روانشناسانه و به این سبب ماهیتی ابژکتیو-سوبژکتیو همزمان دارد. بیگانگی اجتماعی حالتی است در روابط اجتماعی که در آن میزان اندکی از اتحاد عناصر مختلف در اجتماع به چشم می خورد و افراد به میزان بالایی دچار فاصله و تنهایی از دیگرانند. مِلوین سیمَن جامعهشناس متخصص در حیطۀ بیگانگی، مفهوم «بیگانگی اجتماعی» را واجد دلالتهایی بر فقدان قدرت، احساس بیمعنایی، ناهنجاری و ازخودبیگانگی میداند. فقدان قدرت به این معنا که فرد در محقق ساختن خواسته هایش احساس ناتوانی دارد و همواره فاصلهای میان خواستهها و تواناییهایش میبیند. بیمعنایی به معنای ناامیدی از وقوع نتایج امیدوارانه و ناهنجاری که زمانی رخ میدهد که فرد احساس میکند برای رسیدن به خواستههایش به رفتارهایی ضدهنجارهای اجتماعش نیاز دارد و هنجارهای موجود را ناکارآمد میداند و در نهایت احساس ایزولگی اجتماعی که هرچند به طور تیپیک به عنوان استرسی فردی تجربه میشود اما منابع آن به طرز عمیقی ریشه در نهادهای اجتماعی دارد. این مفاهیم دلالتهای ضمنی خود را در قالب محوریِ انفصال و دلمردگی در این مجموعه به خوبی نشان میدهند. صدیقی در تعطیلات بدون این که وارد حیطۀ کلیشههای فرمال نقد اجتماعی شود با ظرافت، معضل روحیۀ نمور و فسردۀ نسلی را به تصویر میکشد که آینده اجتماع را نشان گذاری میکنند.
کوتاه نگاریهای شاعرانه
گالری هوم آخرین نمایشگاه خود را به نمایش مجموعه آثار ملیحه محسنی اختصاص داد. این مجموعه با عنوان هایکوگرافی شامل آثاری تصویرسازانه از اشعار هایکوی ژاپنی بود که با تکنیک مرکب بر روی مقوای ماکت خلق شده بود. تصاویر در قالبی کاملاً مینیمال و در وحدت و انسجامی به سر میبرند که گاه منجر به تکرار می شود. هنرمند به سراغ موضوع ویژهای رفته است هایکو به عنوان کوتاهترین گونۀ شعری جهان که نوع سنتی آن به صورت 17 هجایی در قالب سه سطر سروده می شد، واجد اندیشۀ ذن بودیسم: تمرکز بر لحظۀ ناب اکنون، احترام به حیات و روشن شدن صحنهای در ذهن است که به شدت خاصیت تصویرسازانه دارد و معمولاً رویدادی از طبیعت را در حالتی کوتاه و منقطع توصیف میکند اشعاری از این دست:
قزلآلایی برمیجهد
ابرها میآیند و میگذرند
در ژرفای رود
خاصیت منقطع این گونۀ شعری در آثار محسنی از طریق تصاویر منفصل و منقطع که با غلتک بر روی مقوا فرمهای اغلب مستطیلی به خود گرفته اند به تصویر کشیده میشود، در حالیکه بافتهای شکل گرفته درون این سطوح عناصری نمونه وار از مناظر ژاپنی به ویژه کوه ها را به چشم می آورند. این سطوح به مثابه رود، جاده، یا هر فضای دیگری از طبیعت که در شعر به آن پرداخته شده در کنار عناصری چون انسان، ماهی و پرنده در ابعادی بسیار کوچک اندازه و با قلم مو به شیوهای روان و آزاد و با حداقل میزان بازنمایی حضور دارند: یعنی درست مطابق سنت دیرین نقاشی شرق دور که طبیعت و تقدس آن از طریق احاطۀ آن به لحاظ عظمت و ابعاد بر عنصری مانند انسان به مثابه جزئی از آن به تصویر کشیده میشد. خلاء موجود در فضای کل آثار را نیز که از طریق غلبۀ فضای منفی شکل گرفته بود میبایست دستاورد دیگری برای این مجموعه به شمار آوریم و غلبۀ سطوح مستطیل شکل تنها موردی بود که منجر به یکنواختی شده بود و تفاوت و تمایز هر اثر را از باقی آثار دشوار میکرد. این مجموعه به لحاظ پتانسیلهای بصری و تکنیکی مجموعه ای درخور توجه بود که تداوم آن مسلماً به دستاوردهای بهتری نیز منجر خواهد شد.
از ننه حسن چه می آموزیم؟
نخستین نمایشگاه انفرادی نقاشیهای منوره رمضانی (ننه حسن) در نگارخانۀ نامی خانۀ هنرمندان برپا شد. در حالیکه ننه حسن و پسرش حسن رجبی مشغول مصاحبۀ تلویزیونی بودند، فستیوال شورانگیزی از رنگ و نقش بر دیوارها انسان را مسحور می کرد. او هنرمندیست 75 ساله که نقاشی را از 70 سالگی آغاز کرده و پیش از آن نیز سالها به قالی بافی می پرداخته است، آثار او را میتوان در سه محور شرح داد: بهرهگیری از نقوش قالیها و سنت تصویری بازنمایی دوبعدی و جزئیات فراوان به لحاظ فرمال، تصویرسازی داستانها و روایات کهن و افسانه ها و سنتها و آیینهایی از عروسی و چهارشنبه سوری گرفته تا افسانههای محلی و در نهایت رنگ های شاد و زندهای که از سویی باز متاثر از رنگ های غالب بر قالیها هستند و از سویی دیگر حاصل زیست او در طبیعت و نزدیکی به آن است. پسرش میگوید زمانی که آثار او را برای هشتمین دوسالانه ملی نقاشی ایران فرستاد بدون ذکر سن و سال هنرمند و خودآموخته بودنش اثر برای ورود به نمایشگاه انتخاب می شود: او با صمیمیت و خلوص و با جان و دل نقاشی میکشد درست مانند یک کودک بدون در نظر گرفتن خوب و بد و بدون قضاوت و نظارت دائمی خود از دید دیگران و این زیستن عروسکی زیر سایۀ سنگین « نگاه دیگری»، به همین دلیل صداقت محضش بلاواسطه بر دل مینشیند چیزی که هنر معاصر ایران به شدت تشنۀ آن است: هنرمندی که هرچند آموخته و راه بلد دست از معامله بشوید و بی هیچ محاسبهای بیانگر نه آنچه جامعه یا حتی غرب از او میخواهند بلکه راوی هنرمندانۀ دنیای خویش باشد.