این مطلب رو هم برای کتاب سال گالری محسن نوشتم جسورانه و باید اعتراف کنم سخت و پیچیده الان که می خونمش خودمم به سختی می فهمم یه جاهایی چی نوشتم

 

ما شکیبا بودیم.

و این است آن کلامی که ما را به تمامی

                                               وصف می تواند کرد...

ما شکیبا بودیم.

به شکیباییِ بشکه ای بر گذرگاهی نهاده :

که نظاره می کند با سکوتی درد انگیز

خالی شدنِ سطل هایِ زباله را در انباره یِ خویش

   «احمد شاملو»[1]

رامین اعتمادی بزرگ در اثر اجرای خود تحت عنوان اسناد، سازو کار  «وا نمودۀ»[2] دمکراسی و روند تحریف واقعیت در جامعه را در قالب شبیه سازی پروسۀ قلب واقعیت، به تصویر می کشد.

رویارویی مخاطب در سطح اولیه با مجسمه ای آرمانی و ایده آل از اندام مردی است که در اتمسفر نور سبز، دلالت هایی نوید بخش و رویاگون را برایش مجسم می کند. از او خواسته می شود تا تصور کند این پیکری از عزیزان اوست و با این پیش فرض، با گرفتن ژست هایی صمیمی از جنس روابط مرتبط با حریم خصوصی افراد، با اوعکس بگیرد.  این  در حالی است که کمی بعد، با امضای موافقت نامه ای هنرمند را در هر گونه استفاده از عکس خود آزاد گذاشته است. به این ترتیب روابط موازنۀ قوا در ابتدایی ترین گام به نفع هنرمند به عنوان تعیین گر سرنوشت نهایی تصویر مخاطب بر هم می خورد. روند مشارکت مخاطب- شهروند، که به عنوان بخش مهمی از  اجتماع و این جا اجتماع کوچک گالری، قرار است در شکل دهی سرنوشت اثر اجرا تعیین گر باشد، به طرزی یک سویه و عامدانه توسط هنرمند مخدوش و به نفع او مصادره می شود و جالب این جاست که مخالفت هیچ یک از مشارکت کنندگان را بر نمی انگیزد. این انتخاب منفعلانه با نگاه از منظری دیگر کنشی فعالانه  در تحکیم مشروعیتی است که انسان ها در جریان فعالیت های روزمرۀ خویش، به ساخت های اجتماعی می بخشند و فعالانه به ساخت و تحکیم آن ها می پردازند. جابجایی و دستکاری حق تقدم و نوبت افراد توسط هنرمند و تعویق نوبت فردی از نفر ششم به هشتاد و دوم که هم چنان با عدم اعتراض مواجه است، کنشی فعالانه در تداوم بخشی به این  زنجیرۀ  کوچک بوروکراسی است، مخاطب- شهروند این جامعۀ کوچک، در انتظار معجزۀ نهایی اثر و مشاهدۀ نتیجه هم چنان در وضعیت مسامحه گری باقی می ماند.

پس از برساختن این مرحلۀ آغازین، اما در اتاقی دیگر واقعیت به شکلی دیگرگونه در جریان است، مونتاژ عکس ها و برش بدن ها که از طریق پس زمینۀ سبز به راحتی و سرعت میسر می شود و دستکاری موقعیت فرد از جایگاهی شبه سورئال به موقعیتی تازه و نه چندان دلچسب در کنار پیکر نیمه عریان هنرمند که با  نگاهی خیره و هیإتی بدوی و نیمه عریان کل روند مشارکت خوش بینانۀ مخاطب را به نفع خویش قبضه کرده است. در اتاق سوم مواجهۀ بیننده با این تصاویر فیلم برداری می شود: حس شوک، جا خوردن و تجاوز به حریم شخصی او با عملی فریبکارانه، در ابتدا با ترسیم چشم اندازی دلنشین و اکنون در حال معاشقه با پیکر مجسمه وار، خشن، ضمخت و عبوس که آشکارا امکان برقراری هر گونه دیالوگی با او غیر ممکن به نظر می رسد در حالی که جعبۀ دستمال کاغذی و دو لیوان خالی شدۀ نوشیدنی پایین پا ی آن ها در کنار مبل راحتی و پیکر نیمه عریان هنرمند، خبر از گرفتاری این مخاطب-شهروند، تا گلو در این موقعیت ناخواسته اما خودکرده را می دهد، شاید به همین ترتیب است که  مغازلۀ روزمرۀ انسان با سرکوب گر ترین روند ها توسط خود او رقم می خورد. این در حالی است که هر چند ثبت واکنش مخاطبان در قالب ویدیو آرت به عنوان بخشی از اثر لحاظ می شود، ولی ماهیت تلخ سناریوی اعتمادی و فریب این جماعت، هم چنان بدون تغییر باقی می ماند.

هر چند ماهیت بازنمایانۀ رسانه، به تعبیر بودیار[3] تصاویر رسانه ای را فاقد واقعیت و تبدیل به واقعیت نموده ها می کند این روند در رویدادهای اجتماعی به شدت تعمیم ناپذیر است، به این ترتیب که شفافیت، حاکمیت مشارکت مردم و بازتاب واقعیت، در ساختار زندگی اجتماعی فرد، ارزش هایی تردید ناپذیر به حساب می آیند. ارزش هایی که اعتمادی از طریق دستکاری عامدانه و مخدوش سازیشان، موقعیت  حساس و آسیب پذیر فرد در جامعۀ به تعبیر گی دوبور[4] «نمایش»[5] را هشدار می دهد.

 



[1] آیدا در آینه 1341-1343

[2] Simulacrum

[3] Jean Baudrillard

[4] Guey Debord

[5] La Société du spectacle